بعد از اینکه کاپیتان سابقشان در قاب قرار می گیرد، لوری و برنت سعی می کنند نام او را پاک کنند، اما در نهایت خودشان فرار می کنند.
چهل سال پس از اولین مورد فراموش نشدنی اش در بورلی هیلز، پلیس دیترویت، اکسل فولی، باز می گردد تا کاری را که بهترین انجامش را انجام می دهد انجام دهد: حل جنایات و ایجاد هرج و مرج.
داستان واقعی در مورد یک سازمان مخفی بریتانیا در جنگ جهانی دوم. مجری عملیات ویژه که توسط وینستون چرچیل تأسیس شد، جنگ نامنظم آنها علیه آلمانی ها به تغییر مسیر جنگ کمک کرد و باعث ایجاد عملیات مدرن سیاهپوستان شد.
یک مامور اف.بی.آی در زمان سفر کرده و به گذشته باز می گردد تا جلوی به قتل رسیدن یک زن را بگیرد، و از طرفی در طول این ماموریت نیز عاشق همین زن می شود.
کاپیتان “باربوسا” و “الیزابت سوآن” و “ویل ترنر” برای نجات “جک اسپارو” و مروارید سیاه به سنگاپور می روند این در حالی است که آنها برای نجات کاپیتان جک اسپارو باید یک دزد دریایی چینی را پیدا کرده و نقشه دریایی که محل کاپیتان جک را نشان می دهد را از او بدزدند، در ادامه داستان مجمعی به نام برادران وارد داستان می شوند که باعث پیروزی دزدان دریایی کارائیب در مقابل کمپانی هند شرقی می شوند و…
ویل ترنر و “الیزابت سوان” که قصد دارند بزودی با هم ازدواج کنند به جرم کمک به کاپیتان “جک اسپارو” برای فرار از دست قانون بازداشت می شوند. “لرد کاتر” که دستور این بازداشت را داده به ویل و الیزابت می گوید اگر آنها به او کمک کنند تا جک را پیدا کرده و قطب نمای جادویی اش را از او بگیرد، آنها را مجازات نخواهد کرد…
ناخدا باربوسا کشتی “ناخدا جک اسپارو” به نام “مروارید سیاه” را در اختیار می گیرد و بعدا به شهر پورت رویال حمله می برد و “الیزابت سوان” دختر فرماندار (پرایس) را می رباید. “ویل ترنر” دوست دوران کودکی الیزابت با جک متحد می شود تا الیزابت را نجات دهند و مروارید سیاه را دوباره به چنگ آورند. اما نفرینی باعث شده باربوسا و خدمه اش برای همیشه در پرتو هر نور مهتابی به اسکلت هایی زنده تغییر شکل یابند…
آرتور شوالیه دلاور و مسیحی با ایمان، در تنگنای غریبی گیرافتاده، از یک سو مایل است به رم سفر کند و در خدمت مذهب و ایمانش درآید و از سوی دیگر، به شدت به سرزمینی که در آن به دنیا آمده پایبند است. در حالی که انگلستان در کام شورش و بی قانونی فرو غلتیده و…
جوانی به نام چارلی کینکید، همان کسی است که یک مقر مخفی را زیر خانه خود پیدا میکند؛ پناهگاهی که به نظر میرسد به یک ابرقهرمان تعلق دارد. او این موضوع را با دوستان خود در میان میگذارند. این چند نفر کم کم به این نتیجه میرسند که پدر چارلی (کسی که ارتباط سرد و غریبی با فرزند خود دارد)، احتمالا یک زندگی مخفی دوگانه داشته باشد…
یک مامور پا به سن گذاشته به نام هنری بروگن را روایت میکند که در آستانهی بازنشستگی از طرف جایی که در آنجا کار میکرد مورد هدف مرگ قرار میگیرد. او در ادامه متوجه میشود کسی که برای نابودی وی آمده ، یک نسخهی جوانشده و تکاملیافته از خودش است که میتواند تمامی حرکات و قدمهای او را پیشبینی کند و قرار است جایگزین وی در آینده شود.